چهارشنبه اعصاب خرد کن...

ساخت وبلاگ

وقتی رفتیم ارومیه فک نمیکردم با کلی تهمتوافترا برگردم...

من خیلی به مهدی اعتماد دارم بیش از حد ... حداقل تو خیلی از مسائل میدونم کارش درسته...

وقتی اونروز تو ارومیه اون حرفو اجیمو و شهرش زدن من بهشون توضی دادم که میدونم وسواسیه و اون فکری که اونا میکنن نیست تا این که دیدم قضیه به محمدو خانواده ام درز پیدا کرده 

اولین تهمتو شوهر محبوبه زد و ...


وقتی پیام محمد اومد اعصابم خرد شده بود که چرا باید اینجوری دخالت کنن ولی خب از یه طرف هم بابت نگرانیشون حق میدم

تا این که اول میخواستم به بهونه لپتاپ باهات حرف بزنم که شانس منم تعمیراتیه نبودش بعدش هم دیگه به بهونه دلتنگی کشوندمت بیرون از خونه و تو انقلاب سر یه نیکت در حالی که تو سکوت بودی من حرفارو زدم که حواست باشه که ادما رفتارامونو کنترل میکنن و قضاوتمون میکنن.

اونروز خیلی دم برات سوخت در حالی که من به تو اعتماد 100 درصدی دارم ...


روز خوبی نبود ...

اولین سفر...
ما را در سایت اولین سفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebeautiful-mind6 بازدید : 266 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 6:50